محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز؛ موج تازه حضور مردم در سالنهای سینما برای دیدن فیلمهای کمدی، با اکران سومین قسمت از دنباله «تگزاس» آغاز شده است؛ فیلمی کم مایه و زرد (درست شبیه نسخههای قبلی) که از قواعد رایج در سینمای بدنه ایران پیروی میکند و احتمالا با فروشی زیاد، در هفتههای پیش رو به صدر جدول فیلمهای درحال اکران خواهد رسید.
فیلم جدید مسعود اطیابی، با پایان یافتن اکران «تمساحخونی» میتواند عرصه را برای حمله به رکورد پرفروشترین فیلم تاریخ مهیا ببیند یا رکوردهای خلق الساعه دیگری را به نام خودش سند بزند؛ اتفاقی که در دوسه سال گذشته بارها در بخش تبلیغاتی سینمای ایران رخ داه است و نتیجه آن چیزی به جز اضافه شدن به تعداد کمدیهای بدنه و کاسته شدن از کیفیت آثار سینمایی نیست.
یکی از معضلات سینمای ایران در سالهای گذشته، تولید انبوه و خارج از کنترل آثار کمدی عامه پسند بوده است؛ مجموعه پرتعداد و به ظاهر رنگارنگی از آثار سینمایی ضعیف که در حقیقت فاقد کمترین خلاقیتی هستند و جملگی براساس یکی دو الگوی ثابت و ازپیش تعیین شده مدام بازتولید میشوند. این دقیقا همان خصلتی است که سینمای موسوم به «فیلم فارسی» را به خاطرش شماتت میکنند.
الگوی ثابت بیشتر فیلمهای کمدی بدنه سینمای ایران در دوسه سال گذشته مبتنی بر یک پی رنگ اتفاقی است که افراد ساده لوح و عادی را در موقعیتی پیچیده و خطیر قرار میدهد و از دل تعارضی که به واسطه این حضور ایجاد میشود، تلاش میکند تا مخاطبان را بخنداند. استفاده از موسیقی تند، به کارگیری یک بازیگر زن خارجی، شوخی در هر موضوعی که ریشخندکردن آن در فضای رسمی یا عرفی جامعه چندان رایج نیست و استفاده از بازیگران تکراری که در ایفای نقشهای کمدی کلیشه شده اند، مهمترین نشانههای مشترک این آثار هستند.
از منظر ساختار فیلم نامه نیز الگوی بیشتر آنها از گره افکنی براساس اتفاق و حماقت تغذیه میکند؛ یعنی در عموم فیلمهای کمدی بدنه سینمای ایران، قصهها از ترکیب حماقت شخصیتها و اتفاقات عجیب وغریبی ناشی میشوند که در وضعیت عادی دور از ذهن و حتی ناممکن به نظر میرسند. ساختار تکراری این قبیل آثار، بیشتر در پرده دوم به خراب کاری شخصیتهای ابله میرسد و در سکانسهای پایانی به یک جمع بندی نیمه اکشن و شبه قهرمانانه منتهی میشود که عموما با تحولی باورناپذیر همراه است.
فضای کلی آثار کمدی بدنه در سینمای ایران که در سالهای قبل عموما براساس شوخیهای زننده و دوپهلو شکل میگرفت، در یکی دو سال گذشته به سمت وسویی رفته است که نهاد خانواده را هدف قرار میدهد. درواقع، مخاطبان فیلمهای کمدی سینمای ایران از تماشای شوخیهای سبک «هزارپا» در دهه نود خورشیدی اشباع شده اند و دیگر به شوخیهای مغرضانه این قبیل آثار نمیخندند.
در این اوضاع، بسازبفروشهای سینما برای ایجاد یک سوژه خنده تازه، دست به کار شده و ظاهرا سوژهای بهتر از خانواده پیدا نکرده اند. پس از فیلم «هتل» که در سال گذشته به نمایش عمومی درآمد و بنیاد خانواده را با تمسخر چیزی به نام پیوند زناشویی، مورد اهانت قرار داده بود، حالا «تگزاس ۳» گام دیگری را در این مسیر قهقرایی برداشته است و این بار از دو منظر به پیوند ازدواج هجوم میآورد.
مهمترین زوج این قصه (مهدی هاشمی و ژاله صامتی) هستند که پیوندشان براساس منفعت طلبی شکل گرفته و زن نیز صرفا وسیلهای برای ایجاد پرتکرارترین شوخی فیلم است، درحالی که خودش نه بامزگی خاصی دارد و نه نقش مؤثری در قصه ایفا میکند. همین وضعیت درباره بازیگر خارجی فیلم و نعیمه نظام دوست هم صدق میکند که اولی صرفا نقش تبلیغاتی دارد و دومی، در یک تیپ مقوایی، اساسا وظیفه زمینه سازی برای شوخیهای پژمانجمشیدی را برعهده دارد.
یکی از بدترین انتخابهای «تگزاس ۳»، استفاده از زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی برای چندمین بار است؛ دو بازیگری که یک زوج هنری به انتهارسیده و قابهای تکراری را تشکیل میدهند و دیگر حنایشان برای مخاطب رنگی ندارد. دراین میان، پژمان جمشیدی که نسبت به دوست نزدیکش نگاهی جدیتر به مقوله بازیگری دارد، در «تگزاس ۳» تلاش کرده است در سبک بازی و کمدی اش تغییر ایجاد کند. این تلاش، اما نتیجه معکوس داده است و رفتارهای این هنرپیشه در نقش بهرام را مأیوس کننده جلوه میدهد.